ruyinruyin، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

قصه از کجا شروع شد

حرفهایی مادرانه در آستانه ده ماهگی پسرکم

پسر قشنگم دقیقا نه ماه ودو روزه که در آغوش من جا گرفتی  باورش خیلی سخته که انقدر زود گذشته ...چقدر دلم برای تک تک لحظه های با هم بودنمون تنگه چقدر دوست دارم بتونم همه ثانیه های با تو بودن رو ثبت و ضبط کنم دلم می خواد بتونم بعضی از ویژگی های خاص خودت رو بذارم تو یک صندوقچه جادویی که هر وقت خواستم بهش رجوع کنم و دوباره ازش انرژی بگیرم . چه روزها و چه لحظه های شیرینی رو با هم سپری کردیم که از اونا خاطره هاش برام باقی خواهند موند ویک دنیا عشق به تو که روز به روز داره بیشتر میشه.عزیزکم نمیدونم از کدوم یک از شیرین کاریهایت یا از کدوم یک ازاولین هایی که اتفاق افتاده ودیگه تکرار ناشدنیه برات بگم توی این روزها میل به چهار دست وپا رفتن پی...
27 مرداد 1390

پسرم داره بزرگ میشه

پسرم حسابی غذا خور شده هر روز براش یه غذای جدید درست میکنم گاهی اوقات کمی از غذاش میچشم خیلی بی مزه است اما رویین خیلی عاشقانه میخوره ومن لذت میبرم و انگیزه ام برای پختن غذاهای بعدی بیشتر میشه.البته باید بگم دستور پخت خیلی از این غذاها رو در اینترنت جستجو کردم وبعضی هاشو از انجمن غذای کودکان برداشتم.در کل یه لیست جامع دارم که هر کسی بخواد بهش میدم.امیدوارم خانواده کوچک ما همیشه شاد و سلامت باشن خدایا شکرت که این نعمت رو در زندگیم جاری کردی ودر کناراون اعتماد به نفس رو هم از من دریغ نکردی تا به داشتن داشته هام شکرگزار باشم .
27 مرداد 1390

حرفهایی مادرانه در آستانه ده ماهگی پسرکم

پسر قشنگم دقیقا نه ماه ودو روزه که در آغوش من جا گرفتی  باورش خیلی سخته که انقدر زود گذشته ...چقدر دلم برای تک تک لحظه های با هم بودنمون تنگه چقدر دوست دارم بتونم همه ثانیه های با تو بودن رو ثبت و ضبط کنم دلم می خواد بتونم بعضی از ویژگی های خاص خودت رو بذارم تو یک صندوقچه جادویی که هر وقت خواستم بهش رجوع کنم و دوباره ازش انرژی بگیرم . چه روزها و چه لحظه های شیرینی رو با هم سپری کردیم که از اونا خاطره هاش برام باقی خواهند موند ویک دنیا عشق به تو که روز به روز داره بیشتر میشه.عزیزکم نمیدونم از کدوم یک از شیرین کاریهایت یا از کدوم یک ازاولین هایی که اتفاق افتاده ودیگه تکرار ناشدنیه برات بگم توی این روزها میل به چهار دست وپا رفتن پی...
27 مرداد 1390

هشت ماهگی رویین مبارک

پسرم چندین روزه که هشت ماهت رو تموم کردی ولی من نتونستم بیام واینو اینجا ثبت کنم 18 تیر ماه هم یه الماس کوچولو از لسه ات بیرون زد و ما کلی ذوق کردیم وقتی صدای برخورد دندونت رو با لیوان شنیدیم .الهی قربونت بره مادر خیلی خیلی دوستت دارم
27 مرداد 1390

دلم گرفته

مثل آن مسجد بین راهی ، تنهایم هرکس هم می آید مسافر است ! میشکند هم نمازش را ، هم دلم را .... و میرود.... !!!
27 مرداد 1390

رویین هفت ماهه شد

دس دس دس ماشالا ماشالا دس دس دس دس س س س س رویین پسرمن / ناز گلک من / جان بالای من /آقا پسر من /تاج سر من ... مامانی خیلی دوستت داره الان دیگه کاملا غلت میزنی ،آواز میخونی ،بدون کمک میشینی ،اسباب بازیهاتو پرت میکنی و...  ایشالاهمیشه تنت سالم باشه گل پسرم ...
27 مرداد 1390

وقتی مادر شدم

وقتی مادر شدم  یاد گرفتم با یک دست همه چیز را بر دارم وقتی مادر شدم   یاد گرفتم چگونه برای موفقیت همه تلاش کنم وقتی مادر شدم  یادگرفتم عاشقانه دوست بدارم وقتی مادر شدم  یاد گرفتم دلیل هر چیز را بدون پرسیدن بدانم وقتی مادر شدم   یاد گرفتم با در باز حمام کنم وقتی مادر شدم  یاد گرفتم زود و سریع همه کارهایم را به انجام برسانم وقتی مادر شدم  یاد گرفتم چگونه یک دستی همه کار انجام دهم وقتی مادر شدم  یادگرفتم بهتر بغل کنم وقتی مادر شدم  یاد گرفتم چگونه باید از  هرچه دوست دارم دفاع کنم وقتی مادر شدم  یاد گرفتم چگونه از مادرم قدر دانی کنم وقتی مادر شدم  یاد گرفتم چه کسانی را بیشتر دوست بدارم وقتی مادر شدم  یاد گرفتم ...
27 مرداد 1390